Thursday, June 14, 2012

اخلاق و حقوق بشر، سخنرانی خذیجه مقدم بمناسبت سه سالگی بعد از انتخابات در شهر کلن الملن

موضوع اخلاق و حقوق بشر را ازاین روی به مناسبت سومین سالگرد جنبش سبز و بزرگداشت یاد و خاطره ی، مهندس سحابی – هاله سحابی و هدی صابر ، برگزیده ام ، که ،از طرفی ، به نظر من ، هر سه ی این عزیزان انسان های اخلاق مداری بودند واز طرف دیگر ، به اخلاق مدار بودن شورای سبز امید نقد دارم . یاد همه ی شهدای راه آزدای – عدالت و برابری گرامی باد ! من هم مثل بسیاری از هم نسلان خودم که در خانواده های سیاسی - غیر مذهبی رشد کرده اند، متاسفانه فرصت آشنایی و معاشرت با دوستان ملی – مذهبی را کمتر داشته ام و به طور مشخص می توانم بگویم از دوازده سال پیش و در جریان کنفرانس برلین بود که از نزدیک با این دوستان آشنا شدم و ارادت خاصی به آنان پیدا کردم و بعد ها در جریان هم اندیشی زنان و شورای ملی صلح و مادران صلح، این ارادت بیشتر شد. در کنفرانس برلین ، برایم باور کردنی نبود که یکی از بزرگ مردان تاریخ سیاسی ایران ،آقای مهندس سحابی ، چنین فروتن و متواضع ، بر روی ، نقاط مشترک ما ، تکیه و پافشاری کند و باورم نمی شد ، یک روحانی ، مثل آقای اشکوری بتواند در این حد ، دگراندیش باشد .و بعد تر در مادران صلح وقتی با قلب بزرگ هاله آشنا شدم که برای همه می تپید . فضای بسته ی گفتگو، آشنایی با این عزیزان را از من و امثال من دریغ کرده بود. ذکر یک خاطره ،از اخلاق مداری هاله ، با تعاریف امروزین اخلاق از فیلسوفان معاصر ،به عنوان یک مصداق عینی ، خالی از لطف نیست . یک روز زمستانی در جلسه مادران صلح بودیم که از زندان اوین ، شهلا جاهد که خودش هم بعدا اعدام شد به من تلفن زد که راحله زمانی یکی از زندانیان زیر حکم قصاص را به قرنطینه برده اند و فردا صبح اعدام اش خواهند کرد . من که در جریان حکم راحله بودم و پیش از آن هم برای اثبات بیگناهی اش به کمک برخی از دوستانم ، تلاش هایی کرده بودم از جمله ، آقای تقی رحمانی که مرا با دوستان اش در تبریز و اردبیل و سراب مرتبط کرده بود تا حداقل بتوانم رضایت خانواده مقتول را بگیرم ، موضوع را در جلسه با بغض گفتم ، داشتم به سرعت خارج می شدم که هاله با همان صورت مهربانی که سیرت اش را هم نشان می داد ، جلو آمد و در حالی که داشتم کفش هایم را می پوشیدم گفت : تو خیلی انسان خوبی هستی ولی من نمی دانم چرا از قاتل ها دفاع می کنی . من که بغض ام بیشتر شده بود، با گریه به او گفتم : راحله قاتل نیست .قاتل دیگرانند و گفتم : بعدا برایت توضیح می دهم و به سرعت از آن جا خارج شدم . هاله حتی در یکی از شعرهایش به طنز مرا به عنوان " حامی زن قاتلان" معرفی کرده است . ولی بعد از چند روز، وقتی داستان راحله را برایش تعریف کردم با چشمانی غمگین به من نگاه کرد و گفت باید بیشتر در این زمینه کار کنیم و یک سال بعد ، تهیه ی پیش نویس بیانیه ی مخالفت با اعدام از طرف مادران صلح را او به عهده گرفت . می خواهم بگویم هاله وقتی با واقعیتی، روبرومی شد، فرا ایدئولوژی و فراسازمانی رفتار می کرد و خودش رای صادر می کرد . برای هاله خودی و غیر خودی مفهومی نداشت . و به عبارت درست تر ، دیگری را هم به رسمیت می شناخت و این نشانه ی اخلاقی بودن هاله بود. هدی صابر هم حتمن چنین انسانی بوده ، البته من از نزدیک با ایشان آشنا نبودم ولی به واسطه ی همکاری و دوستی با فیروزه صابردر انجمن زنان مدیر کارآفرین باور دارم که ایشان هم انسان با اخلاقی با معیارهای امروزین بوده اند و انسانیت خود را فدای ایدئولوژی یا سیاست نکرده اند و برای همین در دل مردم جای داشتند و دارند. چند روز پیش مطلبی با عنوان " نسل در حال انقراض ؟ " از آقای اشکوری می خواندم و بسیاری از نکات آن برایم جالب بود. چون هردو متعلق به یک نسل هستیم ، خاطرات مان از نسل گذشته ی خود تقریبن مشترک است با این که ، در دو فضای کاملن متفاوت از هم رشد کرده ایم . من هم مثل آقای اشکوری از وقتی که خودم را شناختم انسان های شریف و درستکاری را درکنار خود دیدم وکار و زندگی ام ، تا این لحظه هم تحت تاثیرآموزش های آنان بوده است. آنانی که حتی بدون چشمداشتی ازپاداش بهشت ، جان و مال شان را در راه هدف شان که همان عدالت خواهی و آزادی و برابری بود ، نثار کردند. ولی از بین آنان ، کسانی در دل توده ی مردم هنوز جای دارند که ، همراه مردم ، کار و زندگی کرده اند و فراتر از ایدئولوژی وتعلق سازمانی ، با منش و مرام خود و با معیار های اخلاقی خودشان به دنبال واقعیت های موجود در جامعه بوده اند و چه بسا بیشتر به دین ومذهب و آیین و حزب و سازمان خود خدمت کرده باشند . یکی از دوستان جوان ام که به تازگی از پاریس برگشته بود و در آن جا با آقای تاجیک ملاقات کرده بود ، می گفت : اگر آقای تاجیک مسلمان است و این مسلمانی است ، من هم مسلمان ام . ودقیقن به همین شکل بود که ما از جوانی ، جذب پدران و مادران و رفقایمان شدیم . وقتی ، جز، راستی و درستی وعشق و دلسوزی و کار و زحمت ، چیزی ندیدیم . متاسفانه،عکس این اتفاق در سطح وسیعتری هم رخ داده است که افراد جامعه از هرچه مسلمانی وفعالیت سیاسی و مارکسیسم وفمینیسم و حقوق بشر، گریزان شده باشند و می بینیم که بی اخلاقی در جامعه ایرانیان چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور ،به چه میزانی رشد کرده است . و غم انگیزتر آن که بیشتر از جانب کسانی که ادعای دفاع از حقوق بشررا دارند و سنگ عدالتخواهی و آزادیخواهی و برابری را به سینه می زنند .مشاهده می شود ، والبته به درستی که آنان در ویترین جامعه قرار دارند و همواره مورد قضاوت مردم اند . من ، گاهی از این همه ادعا و از این همه بی اخلاقی شوکه می شوم ، وقتی می بینم ، یک مدافع حقوق بشرکه بیش از بیست سال در خارج از کشور زندگی کرده اند ، هنگام دریافت جایزه ی حقوق بشر ، حتی در بین شهدا و جان باختگان گروه ها و احزاب سیاسی مختلف تبعیض قائل می شود تا به رسد به ، جان به دربردگان آن احزاب و سازمان ها . غمگین می شوم و باور نمی کنم ، چه طور یک نفر با دستبند سبز، خود را نماینده جنبش سبز می داند ، ولی حاضر نمی شود در کنار یک هموطن بهایی در جلسه ای بنشیند و چه طور به خود اجازه می دهد به ملیت ها و اقوام توهین کند وزنان و اقلیت های جنسی دیگر را به دیده ی تحقیر بنگرد. و چه غم انگیز است وقتی میهن پرستانی را می بینم که از طریق " دخالت بشر دوستانه " ، در انتظار نجات ایران هستند. و وامصیبتا از دست کسانی که ، با حقوق بشر ، به قیمت خون جوانان ایران معامله می کنند و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف خود که جز ، قدرت و ثروث ، چیز دیگری نیست ، استفاده می کنند . من قصدم از عنوان کردن این بی اخلاقی ها ، نه ، درد دل است ، نه گله گزاری ونه افشاگری . می خواهم بگویم ،اگر ما ، مدافعان حقوق بشر ، بدون مصلحت اندیشی سیاسیون به مساله اخلاق و حقوق بشر،و مصداق های عینی آن ، بیشتر بپردازیم و آن را باز تعریف کنیم ، شاید فرصت کمتری برای بی اخلاقی های رایج باقی بماند ،و معتقدم که اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رغم انتقاداتی که به درستی به آن وارد است ، هنوزدر کشورهایی چون ایران که حتی حکومت مداران آن، سنگ اخلاق و کرامت انسانی را به سینه می زنند، جهت دفاع از حقوق انسان ها کاربرد دارد و می توان وباید از آن استفاده کرد. میراث تاریخی اخلاق به نظر می رسد یکی از دلایلی که مانع بازتعریف اخلاق در جامعه می شود ،میراث تاریخی و فرهنگی غنی ای ما ایرانیان در مورد اخلاق است .افتخاری که به کتیبه های 2570 سال پیش داریم، از جمله کتیبه ی معروف کوروش که آروز کرده ، خداوند مردم ایران را از: دروغ و خشکسالی و دشمن ، مصون بدارد .( حالا چه طور آن امپراطوری عظیم توانسته بدون دروغ به وجود بیاید وگسترش پیدا کند ، جای سوال دارد ، که بحث دیگری است ). و یا چون میراث دارآیین زرتشت هستیم و به پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک ، مفتخریم ، نیازی نیست به موضوع اخلاق بپردازیم و نیک و بد را باز تعریف کنیم وچون وارث یک فرهنگ و تمدن کهن هستیم ، همه چیز را می دانیم و نیاز به تعاریف جدید هم نداریم . اخلاق و حقوق بشر در منشورسبز سومین سالگرد جنبش سبز است و هوادران جنبش ، برنامه سومین سالگرد جنبش سبز را تدارک دیده اند و تعداد ی از افراد همراه جنبش سبز را با تفکر سیاسی متفاوت و ایدئولوژی های مختلف دعوت کرده اند که در جای خود ، حرکت بسیار مبارک وامیدوار کننده ای است . ولی یک هوادار جنبش سبز در سطح رهبری ، باید به میثاق هایی که در جریان جنبش با مردم و سران جنبش در بند ، بسته است ، وفادار باشد . یکی از آن میثاق ها ، منشور سبز است که پس از تدوین آن تو سط آقای موسوی ، در اختیار بیش از صد نفر از صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفت ولی طبق ادعای خود منشور، این منشور ناقص است .در بخش " اصول مسلم و بنیادین حقوق بشرمنشور " آمده است : " متاسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی ، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود بوده و امید آن که با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی ، منشور ، کامل و نقایص آن مرتفع گردد . " ولی تا به امروزیعنی در سومین سالگرد جنبش و عمر دوساله ی منشور ،دریغ از یک سطرکه به آن اضافه یا از آن کم شده باشد. در منشور سبز بیش از ده بار از حقوق بشر – اخلاق و دروغ نام برده شده ، بدون این که تعریفی از آنها ارائه شده باشد. در بخش اهداف جنبش از" پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی ، اخلاقی "نام برده شده . ودر چشم انداز های بنیادین آمده است :" دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکاربرای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت جنبش از سوی همه فعالان و به ویژه صاحبان اندیشه و تجربه ،امری حیاتی است ...." و در بسیاری از بخش های آن به کرات از ملت یا همه ی ایرانیان نام برده شده است. من می خواهم از واژه ملت شروع کنم و پرسشی را مطرح کنم . این ملت یا همه ی ایرانیان چه کسانی هستند . واقعیت این است که ملت در درجه اول از زنان و مردان و اقلیت های جنسی تشکیل شده است .طبق آمارهای سازمان بهداشت جهانی که هم دولتمردان و هم روشنفکران از این آمار ها همیشه استفاده می کنند ،بیش از ده درصد از هر جامعه ای را اقلیت های جنسی یا جامعه ی ال. جی . بی . تی ها تشکیل می دهند که حداقل در ایران بالغ بر هفت میلیون نفر می شوند . وعلاوه بر این که هیچ گونه حقوقی ندارند و اساسا وجودشان هم انکار می شود . این جمعیت در تمام زمینه ها مشغول به خدمت اند . در زمینه های علمی – هنری – اقتصادی واجتماعی و ورزشی و غیره و چون اجازه ی بیان هویت جنسی خود را ندارند بیشتر از سایرهموطنان تحت ستم اند . هم از طرف خانواده ، هم از طرف جامعه و هم قانون مورد تبعیض شدید قرار دارند ومتاسفانه دوستان حقوق بشری هم ، تابو های موجود را نمی شکنند . امیدوارم ، دوستان ، با تکرار بحث های همیشگی ، بر من خرده نگیرند که" در جامعه ای که زنان حقوق برابر ندارند ، چه جای صحبت از اقلیت های جنسی است ؟ گام به گام باید پیش رفت و زمان طرح این مسائل هنوز نرسیده است ."و همان استدلال های انقلابی سی سال پیش که هر انتقادی را خفه می کردند ،تا آب به آسیاب امپریالیسم ریخته نشود. از بحث پذیرفتن و انکار نکردن این اقلیت بزرگ جامعه تا حقوق برابرآنان نمی دانم چند صد سال در ایران فاصله خواهیم داشت ولی مگر تا رفع تبعیض از زنان و حقوق برابر وجود و حضور زنان در جامعه ،انکار می شود ؟ تابو ها را باید شکست . خبر موثق دارم یکی از دوستان مبارزمان در همین چند سال اخیر که زندانی بود و در مقابل اعترافات دروغین علیه خودش توسط بازجوها مقاومت می کرد ، وقتی بازجو به او گفت اگر توبه نامه را امضا نکنی ، اعلام خواهیم کرد که پسرت همجنس باز است ، او را در زندان شکست و توبه نامه امضا کرد . من البته این عزیز را درک می کنم ولی می خواهم بگویم شکستن این تابو ها مثل تابو های دیگرکه شکسته شد ، آن قدر ها هم که ما فکر می کنیم سخت نیست . شاید برخی از دوستان فکر کنند چون یک سالی است از ایران خارج شده ام ، شرایط ایران را فراموش کرده ام و در فرهنگ غرب ذوب شده ام و یا با افکار دایی جان ناپلئونی مرا متهم خواهند کرد. ولی مثال دیگری دارم . در یکی از احضارهای من به ستاد پیگیری وزارت اطلاعات در سال 88 به خاطر تجمع مادران در پارک لاله برای دادخواهی، بازجوی پرونده به عنوان تهدید از من پرسید : "چرا از هم جنس بازها حمایت می کنی ؟"( فیلم مصاحبه ی یک فیلمساز با من به دست ماموران اطلاعاتی افتاده بود که در آن فیلم من به پرسش فیلمساز در این زمینه پاسخ داده بودم ) . گفتم : من از همجنس بازها حمایت نمی کنم من از همجنسگراها حمایت می کنم ، چون مدافع حقوق بشرم و آنها هم بشرند . شاید چون من زن بودم ، بازجو ،سرش را پایین انداخته و سرخ شده بود و ترجیح داد در مورد این مساله دیگر با من صحبت نکند .می خواهم بگویم اگر ما خودمان اعتقاد به حقوق برابر همه ی انسان ها داشته باشیم، حتی می توانیم تهدید ها را تبدیل به فرصت کنیم و تابو ها را بشکنیم. وقتی منشورسبز ، ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد و از حقوق ملت ،آزادی دین و مسلک و مرام ، صحبت می کند و ازمقاومت جدی در مقابل تبعیض های قومی ، جنسیتی ،طبقاتی و مذهبی می گوید، باید به طور مشخص ، همه ی ملت : زن ، مرد ، اقلیت های جنسی – اقلیت های مذهبی – ملیت ها و اقوام مختلف –و مشخصن ،هموطنان بهایی و نوکیشان مسیحی را به رسمیت بشناسد . باید به طور صریح تعریف خود را از دین و مسلک و مرام مشخص کند و مقاومت در برابر تبعیض های جنسیتی را روشن کند وبراساس واقعیت های موجود در جامعه ، اخلاق مدار باشد . آقای خمینی گفتند : مارکسیست ها آزادند و بعد دستور دادند گردن هر که را که گفت من مارکسیست ام بزنند .در این منشورکه حتی اشاره ای به حقوق آنها نشده است چگونه ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد ؟ و حق خانواده های کشته شدگان حوادث اخیر – مفقودان و مجروحان و جان باختگان دهه 60 چه می شود. مادران داغدیده ، مادران عزادار ، فضایی برای بیان خواسته هایشان پیدا خواهند کرد ؟ آزادی بیان شامل مادران خاوران نیز خواهد شد ؟ کمیته های حقیقت یاب غیر دولتی ، اجازه ی فعالیت خواهند داشت ؟ آزادی احزاب برای چه گروه هایی است؟ آیا زبان مادری ما به رسمیت شناخته خواهد شد؟ و پرسش های دیگری که مردم در طی این سه سال بارها و بارها تکرار کرده اند ومن به عنوان یک عضو کوچک از آن جامعه بدون این که نمایندگی گروهی را داشته باشم ، می خواهم ،صدای آنها را فریاد بزنم تا شاید شنیده شود . در منشور سبز از" حل مسالمت آمیز مناقشات ملی ، منطقه ای و صلح طلبی جهانی ..." صحبت شده . موضع سران جنبش سبز در قبال انرژی هسته ای باید برای هوادران جنبش روشن باشد . آیا انرژی هسته ای حق مسلم مردم ایران و جهان است ؟و به طور کلی آیا محیط زیست سالم یک حق بشری است ؟ و با طرح ،این پرسش ها و بسیاری پرسش های دیگرو تولید گفتمانی در بین هوادران خاموش جنبش سبز ،و استفاده از تجربه جنبش زنان در ایران ، می توان ،خون تازه ای به شریان های جنبش وارد ساخت ، تا جنبش زنده بماند . تجربه زنان در جنبش برای پیشبرد اهداف جنبش سبز می توان از تجربه جنبش زنان استفاده کرد و من می خواهم کوتاه ذکر کنم که فعالان زن در ایران به ویژه پس از کنفرانس جهانی زن در سال 1995 در پکن ، که دغده های زنان در 12 محور : حقوق زنان –زنان و آموزش – زنان و بهداشت – زنان و اقتصاد – زنان و سیاست – زنان و فقر –زنان و مناقشات جنگی و...طبقه بندی شد ، حول محورهای یاد شده ، به صورت سازمان یافته ای کار کردند . ولی در دوران اصلاحات و با باز شدن نسبی فضای جامعه برای فعالیت های مدنی ، زنان، این هوشمندی را داشتند که ائتلافی از بین همان فعالان "هم اندیشی زنان " را تشکیل دهند و فعالان زن ،توانستند ،برای اولین بار در ایران با هر ایدئولوژی و تفکر سیاسی گرد هم بیایند و مسائل و تبعیض ها و نابرابری ها علیه زنان را با تظاهرات خیابانی در 22 خرداد 84مقابل دانشگاه تهران و در سالگرد آن در میدان هفت تیر عمومی کنند و پس از آن با حرکت کمپین یک میلیون امضا برای تعییر قوانین تبعیض آمیز، مطالبات زنان را به گفتمانی عمومی در جامعه ، تبدیل کنند .این رویدا مهم ، آسان به دست نیامد . فعالان زن در جریان این حرکت ،گاه ، در کنار هم و شانه به شانه ی هم حرکت کردند و گاه در مقابل هم ایستادند و گفتمانی دیگر را طرح کردند . انتخاب ساختار افقی کمپین ، برای اولین بار در ایران و اجرایی کردن آن هم ،کار ساده ای نبود .برخی فعالان که رهبری جنبش زنان را از آن خود می دانستند یا به صورت جدی ، به کمپین ، نپیوستند و یا در عمل نتوانستند ، تحمل کنند ، دختر جوانی که تازه از گرد راه رسیده ، ساختار شکنی کند وآنان را مورد انتقاد قرار دهد و بعد از مدتی از کمپین خارج شدند ولی از تجربیات خود در فضا و مکانی دیگر مانند همگرایی زنان در انتخابات ریاست جمهوری استفاده کردند و با همان ساختارپیش رفتند . خوشبختانه از این دستاورد جنبش زنان ، در جنبش سبز نیز به خوبی استفاده شد و در منشور سبز به ساختار افقی اشاره شده است که امید است در عمل نیز چنین باشد. حرکت سیال و افقی کمپین ، جنبش زنان را چنان پیش برد تا جایی که به قوی ترین جنبش مدنی قبل از جنبش سبز تبدیل شد . نیرو و انرژی موتور حرکتی این جنبش مطالبات ملموس زنان بود و خیل عظیم زنان جوانی که بدان پیوسته بودند و با هویتی جدید برای از بین بردن تبعیض ها تلاش می کردند .و این تلاش ها به اشکال مختلف با همه ی فشارها و محدودیت ها ، همچنان ادامه دارد . جسارت زنان در بیان خواسته های روشن شان ، همواره ،رمز موفقیت آنان در حرکت های مدنی بوده است . وهمان طور که می دانیم در جریان جنبش سبز ، باز، زنانی برای دادخواهی خون ملت به پا خاستند و خود را مادر عزادر(پارک لاله ) همه ی فرزندان ایران نامیدند و با استفاده از تمام تجربیات شان به صورتی افقی و سیال و خواسته محور تا روز دادخواهی ایستاده اند . .در پایان می خواهم بگویم : تجربه ی کار و تلاش و مبارزه ی زنان در ایران ،می گوید، با اجرای بی تنازل قانون اساسی ، منشور ناقص سبز ،هم ، قابل اجرا نخواهد بود ولی با تغییر قانون اساسی و ارتقاء فرهنگ عمومی ، قطعن به حداقلی از خواسته های مان خواهیم رسید . همان طور که با تغییر قوانین تبعیض آمیز و ترویج فرهنگ برابری ، زنان به کف مطالبات خود دست خواهند یافت . خدیجه مقدم 21 خرداد 1391

Tuesday, June 12, 2012

سه سال پیگیری، بدون پاسخگویی! به مناسبت سه سالگی جنبش مردم ایران

http://www.mpliran.com/2012/06/blog-post_12.html سه سال پیش در چنین روزهایی میلیون ها نفر از مردم معترض به نتایج انتخابات و کسانی که از ظلم و جور و بی عدالتی و فقدان آزادی های مدنی و سیاسی و نداشتن حقوق اولیه شهروندی به تنگ آمده بودند، به خیابان ها آمدند تا تغییر را فریاد زنند، ولی پاسخ خواست بر حق انسانی شان چیزی جز سرکوب، بازداشت، شکنجه و در نهایت مرگ نبود. اما مردم به خروش آمده از این همه ظلم و بیداد بر خواست های خود ایستادند و خیابان ها را به عرصه مبارزه برای رسیدن به خواست های حقوقی خود بدل کردند. این موج خروشان مردمی که سال ها از نبود آزادی و تبعیض و بی عدالتی و نابرابری به تنگ آمده بود، به یکی از جنبش های تاثیرگذار در تاریخ مبارزاتی مردم ایران تبدیل شد و توانست در مدت کوتاهی به مدد رسانه های مدرن به صدر اخبار جهان تبدیل شود. این سیل عظیم خواهان زندگی انسانی، به وحشیانه ترین شکل ممکن و با استفاده از پیشرفته ترین امکانات، سرکوب شدند و موجی گسترده از رندانیان سیاسی و عفیدتی و جان باخته و شهید را به مردم ایران تقدیم کرد. افراد زیادی از فردای نمایش انتخاباتی دستگیر شدند و به زندان افتادند و تا همین امروز نیز حجم بسیار بالایی از دستگیری ها ادامه دارد. در 23 خرداد یعنی فردای انتخابات میثم عبادی جوان رعنای ایرانی توسط یکی از مزدوران حکومتی کشته شد و این موج کشتار به زودی به شیوه اصلی مبارزه با مردم تبدیل شد. بنا بر روایت های تایید نشده تعداد دویست و اندی نفر از زنان و مردان جوان و گاهی میان سال در همان روز های اولیه کشته شدند ولی این اعمال غیر انسانی به اینجا ختم نشد. جنازه برخی از کشته شدگان پس از روزها و ماه ها جستجو به خانواده آنها تحویل داده شد، جنازه برخی هنوز تحویل داده نشده و در گورهای گمنام در بهشت زهرا دفن شده اند و جنازه برخی را نیز دزدیدند و به جای بسیجی جا زدند که صانع ژاله یکی از این موارد است؛ از برگزاری آزادانه مراسم یادبود خانواده ها برای عزیزانشان جلوگیری به عمل می آورند؛ مدام به بهانه های مختلف آنها را تهدید تلفنی یا احضار یا بازداشت می کنند؛ به شکایت های آنها پاسخ درستی نمی دهند؛ آنها را به اشکال مختلف از پیگیری پرونده باز می دارند؛ سایر اعضای خانواده را تهدید می کنند؛ و بدتر از همه اینکه تا به حال هیچ مقام مسئولی پاسخ رسمی به ساده ترین پرسش های این خانواده ها نداده است. ما خواهان محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی کشتارهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی هستیم و می خواهیم بدانیم: چرا برای مهار مردم بی دفاع دستور تیر صادر شد؟ دستور تیر توسط چه کسانی و چه ارگان رسمی صادر شد؟ با چه اسلحه ای آنها را کشتند و چرا جنازه ها را بلافاصله به خانواده ها تحویل ندادند؟ چرا از مراسم یادبود آزادانه خانواده ها جلوگیری به عمل می آورند؟ چرا خانواده ها را مدام تهدید می کنند تا از پیگیری شکایات خود دست بردارند؟ چرا مسئولان شکنجه و کشتار زندان کهریزک را در دادگاه علنی محاکمه نمی کنند؟ جمهوری اسلامی نه تنها پاسخ پرسش های خانواده ها را نداده است، بلکه هر روز خانواده ها را از حق قانونی و حقوقی خود محروم می کند و مدام خانواده ها را تحت فشار و تهدید و احضار و زندان قرار می دهد. یکی از نمونه ها آقای مهدی رمضانی(پدر رامین رمضانی) است که در سال 1389 در بهشت زهرا، در مراسم یادبود امیر ارشد تاجمیر بازداشت و پس از دو ماه حبس موقت و بازجویی های طولانی و تهدید، در شعبه 28 دادگاه انقلاب، توسط قاضی مقیسه محاکمه و به سه سال حبس تعزیری محکوم شد و هم اکنون منتظر رای دادگاه تجدید نظر است. زندانیان و خانواده آنان نیز وضعیتی بهتر از خانواده های کشته شدگان ندارند. بخصوص شرایط به غایت غیر استاندارد و نبود تأمین های جانی و ایمنی و بهداشتی- درمانی برای زندانیان سیاسی و هم چنین شکنجه و آزار و اذیت ها و تهدیدهای مداوم زندانی یا خانواده اش برای اعتراف گیری، جان زندانیان را در معرض جدی قرار داده است. ما خواهان آزادی بدون و قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی هستیم و می خواهیم بدانیم: چرا انسان ها برای ساده ترین خواست انسانی خود بازداشت می شوند؟ چرا زندانیان را در وضعیت بلاتکلیف نگهداری می کنند و در سلول های انفرادی تحت شکنجه قرار می دهند؟ چه ارگانی بر نحوه بازداشت و نگهداری زندانیان سیاسی کنترل می کند؟ بر چه مبنایی قاضی می تواند حکم صادر کند؟ عدالت و بی طرفی قاضی چگونه بررسی می شود؟ چرا محاکمه زندانیان در دادگاه های علنی نیست؟ چرا زندانیان سیاسی دایم در حال اعتصاب غذا هستند؟ چرا عزت و احترام زندانی سیاسی مدام زیر پا گذاشته می شود؟ چرا برخی از زندانیان سیاسی در زندان های عادی نگهداری می شوند؟ چرا هر روز خبردار می شویم که یکی از زندانیان در زندان به طرز مشکوکی فوت کرده است؟ همچنین هر روز شاهدیم که زندانیان سیاسی و عادی در گوشه و کنار زندان های تهران و شهرستان ها اعدام می شوند و یا در شرف اعدام قرار دارند. ما با اعدام مخالفیم و برای لغو مجازات اعدام از قوانین کشورمان حداکثر تلاش مان را خواهیم کرد و می خواهیم بدانیم: این حکم های اعدام بر چه مبنای حقوقی صادر می شود؟ چه ارگان حقوقی بر این اعدام ها نظارت می کند؟ چگونه عدالت قاضی بررسی می شود؟ چرا این احکام در دادگاهای غیر علنی و عموما بدون حضور وکیل صادر می شود؟ مادران پارک لاله (مادران عزادار ) که از 6 تیر ماه 88 در پی یک فراخوان عمومی در پارک لاله جمع شدند تا آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته در دادگاه علنی را خواستار شوند، نیز با ضرب و جرح و دستگیری مواجه شدند و هم اکنون یک نفر از آنها به نام ژِیلا کرم زاده مکوندی در زندان اوین بازداشت است و ده نفر دیگر به احکام سنگین محکوم شده اند که برخی احکام تایید و برخی منتظر دادگاه تجدید نظر هستند، اما آنان مصمم تر هم پیمان شدند تا با لغو مجازات اعدام و دادخواهی تا رسیدن به خواست هایشان از پای ننشینند. آنها می خواهند برای جلو گیری از تکرار جنایات صورت گرفته در سال 88 و همه سال های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، تمام کسانی که دستشان به خون فرزندان این مملکت آلوده شده و همه کسانی که دستور این آدم کشی ها و نسل کشی ها را داده اند و همه ناقضین حقوق بشر در دادگاهی مردمی و آزادانه و علنی محاکمه و مجازات شوند تا در آینده هیچ مادری در انتظار بازگشت فرزندش چشمان اش دوخته به در نماند و همه مادران این سرزمین بتوانند فرزند خود را در آغوش بگیرند و آرمان های او را زندگی کنند. مادران پارک لاله 22 خرداد 1391

Wednesday, June 6, 2012

حمایت شهر بولزانو از نرگس محمدی و نسرین ستوده

روز سه شنبه ۵ ماه جون   با تقاضای حامیان مادران پارک لاله/ایتالیا  و با تصویب شورای شهر بولزانو یک بانر  با عکس نرگس  محمدی و نسرین ستوده همراه شعار آزادی برای نرگس محمدی، نسرین ستوده و همه زندانیان سیاسی  به چهار زبان مختلف آلمانی ،ایتالیایی، انگلیسی و فارسی ،از بالکن شهرداری شهر بولزانو  آویزان شد نرگس محمدی ۲۱  ماه آوریل برای اجرای شش سال محکومیتش به زندان اوین به قسمت زندانیان سیاسی زن  برای یک شب منتقل شد .  بعد به انفرادی و  این روزها  به زندان زنجان  بند عمومی منتقل شده است .نرگس که بعد از  زندانی شدنش در سال ۲۰۱۰به فلج عضلانی مبتلا شده است اکنون و در این شرایط بیماریش حادتر  که حتی  قادر به ایستادن و حرف زدن نیست  و اقامت وی درزندان زنجان در شرایطی نامساعد و دور از امکانات مجهز پزشکی نگرانی در مورد سلامتی او را روز به روز بیشتر می کند. ما حامیان مادران پارک لاله با توجه به این نگرانی و در حمایت از نرگس، نسرین و تمامی زندانیان سیاسی /عقیدتی در ایران از بنیاد الکساندر لانگر تقاضای کمک و حمایت کردیم.  بنیاد الکساندر لانگر که جایزه ۲۰۰۹ خود را به نرگس محمدی تقدیم کرده بود. در باره آزادی نرگس بیانیه ای از همان اوائل زندانی شدنش به امضای شهروندان ومقامات شهرداری و استانداری و  دیگر مقامات گذارده بود,این بنیاد بارها از نرگس و دیگر زندانیان سیاسی ایران حمایت کرده  است . بدین ترتیب برای مقامات شهرداری نرگس محمدی  شخصی آشنا بود وبه  تقاضای  حامیان مادران خیلی زود جواب مثبت دادند.  بنیاد در آخرین فراخوان ، با وخیم شدن حال نرگس از همه شهروندان ایتالیا خواست که  نرگس را حمایت کنند. . امضا کنندگان این فراخوان از  شهروندان عادی تا سناتورها و نمایندگان مجلس، شهردار و استاندار استان بولزانو  و همچنین شخصیتهای دیگر بوده اند. در همین رابطه شهر فلورانس هم این فراخوان را تایید کرده است و همینطور استان توسکانا که مرکز آن فلورانس می باشد.  یکی از سناتورهای امضا کننده فراخوان، سناتو مارچنارو، که رئیس کمیسیون حقوق بشر سنای ایتالیا می باشد.ایشان صبح سه شنبه ۵ جون در ملاقاتی با سفیر ایران  در ایتالیا  علی حسینی  ، با نشان دادن امضا ها، تقاضای آزادی نرگس را نمود و سفیر ایران  به او گفته است که این تقاضا را به گوش مسئولان مربوطه  خواهد رساند.   در ملاقات طولانی که دو ساعت به طول کشید مطالب دیگری هم مورد گفتگو قرار گرفت از جمله مجازات اعدام و وضعیت حقوق بشر در ایران و تقاضا شد که یک گفتگو یی  و رویارویی از جوانب مختلف در  انجام شود نرگس و نسرین نماد  عدالت و آزادی طلبی هستند و هر دو در شهر بولزانو جایزه گرفته اند و هر دو برای مراسم جایزه ممنوع الخروج بوده اند.  نسرین برنده جایزه حقوق بین الملل ۲۰۰۸ و نرگس برنده جایزه بنیاد الکساندر لانگر ۲۰۰۹ بوده اند بهمین دلیل شهر بولزانو در حمایت از آنان با گرمی این خواسته را قبول کرد  مردم ایتالیا روز بروز بیشتر با مسائل ایران آشنا می شوند و  کنجکاو مسائل ایران هستند  و در روز نصب این بانر هم با محبت  و حمایت همراه ما بودند ، البته این بانر برای سه ماه (گر چه امیدواریم قبل از سه ماه هر دوی آنها آزاد شوند) از بالکن شهرداری آویزان خواهد بود  و مطمئنن تعداد زیادی از ایتالیائیها آن را خواهند دید و در موردش صحبت خواهد شد. گزارش از این برنامه از تلویزیون بولزانو هم پخش شد..  ما حامیان مادران پارک لاله  خواهان  آزادی فوری و بی قید و شرط نرگس محمدی ، نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی می باشیم. و همچنین خواهان لغو فوری احکام اعدام و محاکمه آمران و عاملان جنابیات 33 ساله اخیر در ایران در دادگاهی علنی ، عادل و مورد اعتماد مرم می باشیم و تا رسیدن به خواسته های خود به اعتراضاتمان ادامه  خواهیم داد.،